🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

به نام خدا🕯

سال نو مبارک 😊

سالی سرشار از پرخیر، امید و برکت داشته باشید😋

🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼

 

 

تا اطلاع ثانوی

 

سلام. تعداد زیادی کاربران وبلاگهای خود را غیر فعال کردند من هم دیگه تو وبلاگ فعالیت نمیکنم...

موفق و پیروز باشید

مصاحبه از  آسیه خلیلی در مجله ی سراسری "جوانان امروز" آذر ماه سال۹۵

 شعار امسال روز جهانی معلولین( آینده ای که ما می خواهیم،جهانی فراگیر و برابر برای همه)

 

 http://www.ettelaat.com/ethomeedition/jav/2/index.htm

پزشک جراحی با ویلچربرقی,ایستا

نارنگی یا حلزون؟ ؛-)

 

در آرزوی داشتن نوه ناشنوا

 
#آن_روزها 
*******
در آرزوی داشتن نوه ناشنوا!
********
سالها پیش حکایت جالبی شنیدم و آن بدین قرار است: ناشنوای میان سالی در یکی از شهرستانها آرزوی داشتن نوهء ناشنوا را داشت! چرا؟چون او با همسر شنوا ازدواج کرده بود.اول دو نفر بودند و عشق و عاشقی بین او و همسر شنوایش بود.بعد سه نفر شدند.بچه شان هم شنوا بدنیا آمده بود. و برای ناشنوا مسئله ای نبود.چون بچه شیر خواره بود و همچنان بین او و زنش عشق و عاشقی وجود داشت. بعد بچه دوم بدنیا آمد و او هم شنوا بود. شدند چهار نفر. یعنی سه تا شنوا و یک ناشنوا و به هر حال ارتباط گفتاری زور زورکی ای بین او و زن و بچه هایش بر قرار بود. بعد بچه سوم بدنیا آمد و او هم شنوا بود.و خانواده شد پنج نفره. بعد بچه چهارم هم بدنیا آمد و خانواده شد شش نفره! پنج تا شنوا و یک ناشنوا! و زن باید می پخت و می شست و می روفت و خرید میکرد و شوهر ناشنوا هم باید سر کار میرفت و زحمت می کشید تا پول در بیاورد و خرج خانواده بزرگش کند. و دیگر آن عشق و عاشقی و عزیزم !عزیزم! و جانم!جانم! گفتنها و قربان صدقه هم رفتن زمان جوانی وجود نداشت. چون اینهمه جمعیت و همچنین ایام میانسالی فرصتی به عشق و عاشقی و با همدیگر مدام صحبت کردن و جوک گفتن و جوک شنیدن و عاشقانه بهم نگاه کردن نمی داد.بعد بچه ها بزرگ شدند و بعد ازدواج کردند. معلوم است همسران بچه ها هم شنوا بودند،یعنی عروسها و داماد ها شنوا بودند و بعد بچه های رئیس ناشنوای خانواده صاحب بچه های زیادی شدند به اسم نوه ها!و شخص ناشنوا که همسر و پدر و پدر بزرگ و پدر زن و پدر داماد بود، ناگهان دید که ای داد و بیداد!وقتیکه همه را یعنی بچه ها و عروسها و داماد ها و نوه ها را دعوت به ناهار یا شام میکند، همه با هم می گویند و می شنوند و می خندند و سرشان گرم است و او در سکوت کامل باید این جمعیت زیاد شنوا را نَظارِه کند و حَسرَت بدل شود که ای کاش اینهمه جمعیت گاهی ضمن صحبت کردن اقلا اشاره ای هم میکردند تا او هم بفهمد چه می گویند و چرا می خندند و چرا حَیرت میکنند و چرا دهانهایشان از وحشت باز میشود و...و....و این شخص ناشنوا در دلش آرزو میکرد ای کاش یکی از نوه ها ناشنوا می بود تا اقلا او بتواند با نوه ناشنوایش با زبان اشاره حرف بزند تا دچار فشار روحی و ناراحتی نشود و احساس تنهایی نکند. 
این داستان برای این گفته شده است که امروزه در بسیاری از شهرستانها و دهات ازدواج بین ناشنوا و شنوا زیاد شده و معلوم است بسیاری از ناشنواهای همسر و فرزند شنوا دار بعد ها چنین مشکلی پیدا خواهند کرد. چه باید کرد؟ بهتر است همسر شنوا خوب زبان اشاره را یاد بگیرد و به بچه هایش هم یاد بدهد تا با پدر ناشنوایشان هم با زبان اشاره صحبت کنند ، و حتی وقتیکه با مادر شنوایشان صحبت میکنند با اشاره صحبت کنند تا پدر ناشنوایشان هم بفهمد و بعد که آنها ازدواج میکنند به همسرانشان هم یاد بدهند وقتیکه پدر ناشنوا حضور دارد، گفتگوها با زبان اشاره باشد. بد نیست بدانید خیلی از ناشنواهایی که خانواده شنوا دارند بخاطر همین عدم ارتباط با خانواده شان از خانه و خانواده فرار میکنند و به میان دوستان ناشنوا میروند و ساعتها با آنها با زبان اشاره صحبت میکنند تا از فشار بی هم صحبتی نجات پیدا کنند. به قول حافظ شیرازی:
                               ً که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ً
معنی شعر: عشق اول آسان بود ولی کم کم مشکلات و گرفتاریها بوجود آمد و عشق را از بین بُرد!
بنظر شما حافظ راست گفته یا نه؟
           
*******
https://telegram.me/deafaf

نقاشی روی سنگ(دخترک)

من برابرم(بمناسبت روز ناشنوا_۹۵)

 

شعر و تبریک روز ناشنوا,  سال ۹۵

 

👬👭👬👭👬‍ من برابرم 👭👬👭👬

 

2⃣ تا 8⃣ مهر ماه , سال ۹۵

روز جهانی ناشنوایان را خدمت شما ناشنوایان عزیز😍 تبریک گفته و آرزوی موفقیتهای🎖 هر چه بیشتر شما ناشنوایان عزیز در همه زمینه های علمی و اجتماعی را داریم.

 

👭👬👭 من برابرم 👭👬👭👬

 

این شعر را به شما ناشنوایان عزیز تقدیم می کنم:

 

🕯چراغ ها را  روشن می کنم🕯

 

🌺🌻🌸🌹💐🌷🌺🌻🌸🌹💐🌷

سرما و سکوت مرا به عمق تاریکی برد

 

قدم زدم ولی

صدای خش خش برگهای سوغات پاییز را نمی شنوم 🍂🍁

 

چراغها را  روشن می کنم🕯

 

نسیم مهر, بر این چراغها وزید و شعله ها به رقص در آمد✨

 

مهر و برگهای رنگارنگ چقدر زیباست🍁🍂🍃🌿

 

چه زیباست قدم زدن بر فرشی از برگ های رنگارنگ ��

 

صدای برگ ها رانمی شنوم ولی حس شاعرانه ی پاییز در تمام تنم رسوخ می کند❤️

 

چراغ ها را  روشن می کنم🕯

سر زمین مهر, نورها و شادی ها مرا به وجد می آورد.��

 

#شاعر:آسیه خلیلی کم شنوا از اصفهان